Tuesday, April 27, 2004

عکس

برای دیدن عکسهای گی سکس به آلبوم وبلاگ سر بزنید و شما می توایند با استفاده از قسمت اضافه کردن عکس ،عکسهای خود را به آلبوم وبلاگ اضافه کنید Free Photo Albums from Bravenet

خاطره سکس دز شبی گرگ و میش

هوا گرگ ومیش بود.من از مدرسه بر می گشتم.مقداری از راه رو پیاده طی می کردم.نگران درسهای ناتمومم بودم آخه یه پسر 14 ساله شاید دیگه 15 چه فرقی می کنه تا کی برای هیچ وپوچ به این در واون در بزنم.تو خونه بابا خیلی دل مشغولی داشت.بخصوص اینکه فردا پس فردا اتی یعنی همون احترام خودمون داشت خراب می شد رو سرمون البته بابایی کبکش خروس میخوند.موقع شام بهم گفت که می خوام برم تا رشت اتی رو بیارم تو باید بهش عادت کنی آخه اون جای مادرته..گفتم:مادر که نه زن بابا .دیگه حرف نزدیم.صبح زود بیدارم کرد.:پاشو بریم .تنهایی می خوای چه کار کنی.. .مجبوری رفتم.همه جا پر برف بود.سرد سرد.می دونستم دلش نمی خواست باها ش بیام پیش احترام.گفتم من میرم کرج .اونم هیچی نگفت.خلاصه جلو باغ داییم ازش جدا شدم.اونم رفت.بدبختی این بود که تو باغ هم هیچکس نبود.خیلی سرد بود یه دو سه ساعتی هی اینور و اونور رفتم اما فایده نداشت تا کی باید ول میگشتم.از باغ بغل دست داییم دود بلند می شد.در زدم خیلی منتظر شدم.در رو باز کرد.یه آقای شیک وجنتلمن بود.بهش گفتم داییم اینا نیستند.اونم تعارفم کرد که بیام از اونجا زنگ بزنم .باغ بزرگی بود.تو خونه گرما بهم آرامش داد.داییم گفت که فردا میاد وبا اون آقا که اسمش اردلان بود صحبت کرد که امشب رو پیشش بمونم.مرد باحالی بود.جک میگفت خودشم میخندید.نهارخوردیم هوای به اون سردی میرفت تو باغ پر برف قدم میزد.ساعت حدود سه بعداظهر بود.بهم گفت بیا بریم تو باغ.یه گوشه آتش روشن کرد وکنار آتیش نشستیم.از خیلی چیزها حرف می زد.باهاش صمیمی شده بودم منو جوجو صدا میکرد یادم رفت بگم من اسمم جواداست .دستم رو تو دستش گرفته بود و ناز می کرد.ترق وترق به پام می زدوبه حرفهای مسخرش می خندید.منم می خندیدم .خودش رو به من نزدیک کرده بود.یه دستش به پشتم بود وبا دست دیگش رونم روفشار می داد.گوشم رو می لیسید.بهم میگفت :سردته نه نه الان گرمت می کنم.من کم کم هیجانی شده بودم.و میترسیدم.تا اونروز اینجور تجربه ای رو نداشتم زیپ و دکمه ء شلوارم رو باز کرد.دستش رو کنار زدم.اما بیخ گوشم نفس می کشید و هی می گفت نه عیبی نداره من که کاری نمی کنم.دستش رو هل داد تو شلوارم.تمام کیرم رو تو دستش گرفته بود.از لای شرتم با انگشتاش تحریکم میکرد.نفس کشیدن برام سخت شده بود.خیلی سعی داشت تو اون هوای سرد رونیمکت به سمت چپ درازم کنه اما من با دستم مانع میشدم.ازم سوءالهای مسخره می پرسیدکه تا حالا سکس داشتی واز این جور مزخرفات!!با دست راستش زیر شلوار رونم رو مثل دیوونه ها پنجه می کرد.کم کم شل شدم وبا یه فشار اردلان دراز کشیدم.از یه طرف شعله های آتش صورتم رو گرم میکرد از طرفی هم پام داش یخ می زد.قدرت تصمیم نداشتم.بی اختیار منتظر بودم ببینم چی کار می کنه.شلوارم رو پایین کشید.منم عکس العملی از خودم نشون ندادم.رونام رو دو دستی میمالوند.وقتی بیشتر سردم شد که شرتم رو هم کشید پایین. صورت ولبهاش روی باسنم حس می کردم حتی نفسهاش که به پوستم می خورد.پشیمون شدم اما دیر شده بود .اون ول کن نبود.یه گاز محکم از پام گرفت ودستاش رو لای کپلهام کرد و اونها رو از هم باز کرد.سرما رو دم کونم هم حس میکردم..با آب دهنش دور وبر سوراخم ا روخیس کرد.وروی من دراز کشیدو گوش یخ زدم رو می مکید.یه کمی تکون تکون خورد شلوارش رو در آورد.و سعی داشت که کیرشو به سر و صورتم بماله.که من صورتم رو با دستهام پوشوندم.به شکم خوابیده بودم.روی پاهام نشست و کیرشو به سوراخم می مالوند.آروم شروع به فشار دادن کرد.یه مقدار از گرمای اونو حس میکردم.دردم گرفت.کیرش وارد بدنم شده بود.وزن اردلان یه طرف تحمل این درد هم یه طرف.یه کمی به وجودش عادت کرده بودم که شروع کرد به تکون دادن .مثل خر تو هچل افتاده بودم.دستش رو زیر شکمم برده بود و با کیرم ور می رفت.لذت اون درد پشتم رو تسکین می داد.حالم بد شده بود.سرم گیج رفت.من دیگه بسم بود اما اون ادامه میداد.دستش رو پس زدم.من رو سفت چسبید وتمام محتویاتش رو خالی کرد.شلوارم رو پام کرد.هوا تاریک شده بود. با هم رفتیم تو اتاق کنار شومینه نشستیم.شام خوردیم و انگار که نه اگار اون اتفاق رخ داده بود. می باشدorginal sex این داستان از وبلاگ

سکس در پشت بام

سلام من حدودِ ۱۶ سال دارم .يه تایستون من با خانواده ام رفتيم آمل پيش عموم اينا .من موندم پيش عموم و بابا مامان اينها رفتن به ادامه يه سفر.پشت بام خانه عموم با چند تا از همسایه ها در يک سطح بود.و من به نوصیه يه عمو برای خواب راحت به پشت بوم ميرفتم.اما عموم که آسم داشت تو اتاق می خوابید شب اول که انقدرخواسته بودم که نفهميدم چه جوری صبح شد اما شب دوم متوجه خلوت بودن و ساکت بودن اونجا شدم راستش رو بخوایید يه کم ترسيدم وقتی خوابم نبرد پا شدم يه کمی قدم زدم و رفتم رو پشت بامهای همسايه يه آقايی که مثل من رو پشت بوم می خوابید منو صدا کرد.جا زدم ازم پرسيد اينجا چه غلطی ميکنی؟منم گفتم هيچی آقا خوابم نبرد داشتم راه ميرفتم. خلاصه پس از يه کمی سوال و جواب کم کم با من دوست شد به من گفت برم پیشش منم رفتم و کنارش دراز کشيدم . اون مردی حدود 40 يا ۵۰ ساله بود چاق و گردن کلفت با بدن پشمالو که چه پر حجيم بود به غير از خیار قلمی و بادمجان سياه تا به حال همچين چيز طبیعی حس نکرده بودم.کيرش رو بالا پائين ميکرد .کونم از هم وا شده بود که آب آقا اومد و رفت يه کنار دراز کشيد،من برگشتم سر جام و جلق زدم.ولی شبهای بد گاهگاهی ادامه داشت حتی که اون نمی خواست من ميرفتم و کونم رو جلوش مانور می دادم تا به هوس بيافته.جاتون خالی بود.يه بار هم اون کير منو خرد منم مالِ اون رو.بعدش در حالی که با انگشت کونم رو می مالید آبم رو ريخت تو دهنم که من باهاش دوامشد .خلاصه ديگهندیدمش .اما حالا اينجا مجبورم تحمل کنم چون که آدمِ باحالی پيدا نکردم.گاهگاهی يه عباسی هست که راننده است.هر وقت سرش خلوت ميشه يه جای خلوت تو مینی بوس به کونِ من يه صفایی ميده.نامرد کيرش خيلی درازه و به اون ته تهای شکمم ميخوره و بعضی وقت ها ضعف ميکنم (خاطرهای از سایت خرسهای ایرانی)

سکس در حمام

ما در اصفهان زندگي ميكنيم وهمه فاميلمون در تهران يه سال تابستون كه رفته بوديم تهران خونه مادر بزرگم بوديم كه يكي از عموهام اومدند ديدن ما . از ديدنشون مثل هميشه خيلي خوشحال ميشيم و خيلي شلوغ مي كنيم وقتي كه اونا اومده بودند من تو سالون نبودم ولي ميشنيدم كه بابا مامانم ميگند آقا نويد ماشالا مرد شدي بزرگ شدي .. از اين جور حرفها بي خيال وارد سالن كه شدم ونويد را ديدم بي اختيار كيرم نيمه راست شد .نويد يه ساله اسخوند تركونده بود وتپل هم شده بود وایي خدا جون عجب كوني پيدا كرده بود بزرگ ودنبه ي وقتي با هم روبوسي ميكرديم دستاش را تو دستم خيلي نگه داشتم ويه گرماي لذيذي حس ميكردم اونسال نويد 14يا15 ساله شده بود هيچي شب را پيش ما بودند وآخر شب كه ميخواستند برند بهش گفتم تو نرو پيش ما بمون من تنهام حوصله ام سر ميره گفت باشه وموند .شب كه همه خوابيدند ديدم نمي شه كاري كرد ولي وقتي دستش را مي گيرم يا يواشكي بازو هاي سفيد وتپليش را مي گيرم جيزي نمي گه فهميدم بدش نمي ياد ولي روش نمي شه به هر حال تا صبح صبر كردم وگغتم بايد منتظر موقعيت باشم صبح بابام گفت ميخواد بره بهشت زهرا سر خاك پدر وديگر فاميل شما ها هم بايد بياييد منو نويد گفتيم ما نميائيم ومن گفتم ميخوام برم حمام كه ظهر ميريم خونه فلاني مرتب باشيم ودر ضمن از اصفهان قرار گذاشته بوديم ببرم ولي عصر لباس بخرم اين موضوع را هم پيش كشيدم ومونديم به نويد گفتم مياي بريم حموم من ميخوام يكي پشتم را كيسه بكشه اولش گفت نه واخرش با هزار ترفند بردمش وقتي داشت لخت ميشد با هزار بد دختي كير نيمه راستم را قايم مي كردم رفتيم تو ومن شروع كردم به اصلاح صورتم وموهاي زير بغلم را زدم وبهش گفتم چقدر موهاي بدنت بلنده خوب نيست بو ميگيري و رفتم پهلوش نشستم داشت ليف ميزد .ليفو از ش گرفتم وپشتش را ليف زدم ويواش يواش اومد پايين با دست ديگم از رو شورت كونش را مي ماليدم وبا دست ديگم ليف ميزدم كه ديدم كيرش بلند شده .جري شدم ودستم را كردم تو شورتش گفت نكن بده .گفتم حال نمي ياي جيزي نگفت كيرش را گرفتم وليف زدم اونم ديگه نفس هاش تند شده بود از رو شورت كيرم را گرفت وشروع كرد به مالوندن خيلي پشم داشت . گفتم نويد خيلي پشمالو شدي بذار كوتاه كنم خنديد گفت زخم نكني گفتم مي خواي تواول از مال منو رو بزني سرتون را درد نيارم اول زير بغلهاش را زدم بعدم دور كيرش را وبعد خوابوندمش وپاهاش را بالا بردم وپشم در سوراخش را هم زدم واي عجب كوني داشت شروع كردم مالوندن كونش ودور سوراخش . اونم کيرم را گرفته بود واز فشار هايي كه به كير ميداد ميفهميدم داره حال مياد شروع كردم به ليس زدن دور پسنوناش و يواش يواش كيرم را به صورتش نزديك كردم ودورلباش ميزدم گفتم بخورش .گغت اه اوه اين حرفا بزور تو دهنش كردم و عقب جلو ميرفتم بعد گذاشتم پشتش واول كيرم را حسابي صابوني كردم ليز شده بود راحت لا پاش ميرفت اومدم بذارم دم سوراخش ولي ترسيدم دردش بياد وبراي هميشه از دستم در بره خلاصه يه مدت من پشت اون ميذاشتم واونم كيرش را به من مي مالوند تا اينكه ابم امد وپاشيد روقنبلاش از حال رفتم نشستم رو زمين ولي اون هنوز حال نيومده بود اومد تو بغلم نشست سرمو بردم جلو ويك لب حسابي ازش گرفتم وكيرش را مي مالوندم با نوكش بازي ميكردم تا ته مي رفتم ومحكم فشار ميدادم تخم هاش را تو مشتم مي كردم كه ضربان اب مني را تو كيرش حس كردم ولش كردم بيچاره چه ناله اي ميكرد وآبش با فشار پاشيد بيرون چشم هاش دو دو ميكرد گغتم ياشو زود باش تا كسي نيومده بريم بيرون اون سال تابستون كه داشتيم برمي گشتيم خونه يه مهمون عزيز هم باما داشت مي اومد نويد بود كه قرار بود يك ماه بياد خونه ما تو ماشين بهم گفت بازم بريم حموم .....

اول نرمش بعد شنا

اول نرمش بعد شنا سلام بچه ها . من امروز می خواهم يه خاطره يه جالب تعريف کنم چند سال پيش يعنی وقتی که من ۱۴ سالم بود در تابستون ميرفتم کلاسِ شنا.قبل از کلاس حتما بايد دوش می گرفتیم.اون روز من دوش گرفتم و وارد استخر شدم.توی آب حسين آقا،مربی شنا گفت که چند روزی می خواهد بره مسافرت و در اين هفته به جای اون یوسف به ما آموزش ميده.چند دقيقه بد چشمام افتاد به گوشه استخر.يا حضرتا!!!!!!!!!!!...يه گوریل به تمام منا در اون گوشه داشت نرمش ميکرد.بعدش پريد تو آب.اره اون یوسف بود.مقدمات گرم کردن انجام شد و شیرجه از ارتفاع آموزش داده ميشد .نوبت من رسيد پریدم.يه لحظه وقتی از آب اومدم بيرون فهميدم مایو من از پام در آمده .زود رفتم زيرِ آب و پام کردم. بد از اون صحنه که بچه ها خندیدن یوسف عجيب به من گير داده بود که:يه شناگر بايد مواظب باشه و تو بايد باندِ مایو رو محکم می بستی و ...../ در آخر که شنا طول ميرفتيم یوسف به من نزديک شد و اصرار داشت که من کمرم رو در شنا خم ميکنم و مجبورم کرد که آخرِ کلاس يه دستم به استخر و پا زدن تمرين کنم.آخرِ کلاس مشغول بودم (البته تنهايی)که یوسف اومد گفت:اه باز که کمرت خمهِ. و دستش رو آورد زيرِ کمرم و منو افقی نگاه داشت و با دسته ديگش لای پاهام میکشید..گفت: خيلی ظعیفی و اينجوری فايده نداره من شبها در استخر خصوصی کار ميکنم.ساعت ۳.۵ بيا اونجا .خصوصی باهات کار ميکنم. ظهرِ اون روز دلنگرونی عجيبی داشتم.وقتی یادم می اومد که اون به لای پاهام دست می کشید ؛هیجانی ميشدم ..اما دل به دريا زدم رفتم/وقتی اونجا رسيدم در بسته بود در زدم.يه آقای چاق اومد دارو باز کرد .اون گفت:به به شاگرد خصوصی يه تويی؟/منم گفتم بله/ وقتی داشتم لبیس در می اوردم و مایو می پوشیدم احساس کردم چند نفر منو نگاه ميکنند.پشتمو رو به اونها کردم و شرتمو رو در آوردم و مايو روپوشیدم .وقتی ميرفتم توی آب صداشون می اومد که می گفتن :عجب کونو و کپلی داره.سفيده .عجبگوشتیه ..و از اينجور حرفها وارد آب شدم بد از چند دقيقه یوسف اومد.با اون هیکل پشمالو وتنومند .تو آب اول ازم خواست که پا دو دوچرخه بزنم.سپس با دستش من رو افقی روی آب دراز کرد.و ازم خواست که سر بخورم.در همين حین . دستش رو به سینه هام می مالید و کم کم شروع کرد به مالوندم شکمم .تازه داشت دو قرونیم جا می افتاد .کم کم دستش رو زيرِ شکمم برد و کیرم رومی مالوند .من مثل يه بره هر کاری ميگفت ميکردم و اصلا به روی خودمنمی آوردم . ازم پرسيد:,وزنت زياده برای شنا خوب نيست اما برای من خوبه و خنديد./من چيزی به روی خودم نياوردم.منو کشوند تو قسمت پر عمق و گفت پا دو چرخه بزن .وقتی خواسته ميشدم تو آب فرو ميرفتم و اون از زير من رو نگاه داشت.حالا دستش دقيقا زيرِ کونم بود.هیمی مالوند.رفتيم گوشه يه استخر و خودش رو به منچسبوند. و دستم رو گذشت رو لبه يه استخر.رونهای منو با حرص چنگ ميزد .گفتم:چی کار ميکنيد؟/گفت:دارم گرفته گیهای ا .خيلی خوشم اومده بود.. اومد جلو من نشست.لختِ لخت.کيرش مثل يه مارِ بو ا افتاده بود.سياه و با موهای کوتاه.من تا اون روز به غير از تو فيلمها نديده بودم. دستم رو گذاشت رو کیرش و گفت مال خودت بخورش./ من مثل تو فيلم اون رو تو دهنم کردم و اون تا نصفه تو دهنم کرد. گفت:بمک /منم شروع کردم به مکیدن . تمام دهنم رو پر کرده بود .بعدش اومد پشته سرم و ازم پرسید :تا حالا کون دادی؟/گفتم:نه بابا .بلند شد رفت با ۲ نفر ديگه اومد.یکیشون همون آقا چاقه بود.و دم کونم رو با يه مایه لزج پر کرد .روم دراز کشيد.گفتم: نه اينها کیند ؟/:نترس ازخودن .راحت باش./و کيرش رو لایکونم می مالوند . اون يکی ديگه که از اين ۲ تا هیکلش کوچکتر بود گفت:يواش اگه راستی راسی نداده باشه دردش مياد./یوسف هم آروم آروم کيرش رو به سوراخم فشار ميداد يه کمی اومد تو.اخ که چه دردی گرفت.داد زدم:نمی خوام نکن نکن/اونم گفت :آروم باش خوب ميشه اولشه /کم کم هی بيشتر تو ميکرد حالا مارِ بواا رو تو کونم حس ميکردم.هیجانی شده بودم .دستم رو بردم عقب که درش بيارم ديدم وای..تازه نسفشو تو کرده.کم کم راحت تر شدم یوسف هم تا ته توش کرد و شروع کرد به تکون دادن.اخ که چه دردی داشت هی ميگفتم:نه نه اخ کونم پاره شد اخ .اوف نکن لعنتی نکن../اما اون گوش نمی کرد و هی تکون ميداد.از اينکه تو کونم پر شده بود از مار بو ا لذتمی بردم .يه دفعه یوسف آروم شد .کيرش تو تنم مود ؛مود ميکرد.اون رو در اورد يه ماچم کرد. گفت کارمن که تموم شد./تو کونم لزج شده بود .اومدم پاشم یوسف گفت:ببين اينها هم دل دارن.به اينها هم بده !/گفتم آخه.!/اما ديدم اون يارو لاغره لخت شده بود و کير قلمیش رو تو دهنم کرد .اون چاقه هم اومد رو پشتم و کيرش رو در آورد. یوسف رفت.کمی ترسيدم.اما کم کم..............بعدش پریدم تو آبو خودم روشستم . هنوزم که هنوزه اين بهترين خاطره يه هیجان انکيزه منه. (خاطرهای از سایت خرسهای ایرانی)

شروین و میلاد

سلام.اسم من شروينه.حدود ۱۳-۱۴ سالم بود.يه دوستي داشتم همسن خودم به اسم ميلاد که يه سالي بود هر وقت خونه يه کدوممون خالي ميشد با هم فيلم سوپر نگاه ميکرديم.يه روز که خونه اونا خالي بود بهم زنگ زدو گفت:يه فيلم جديد دارم بيا با هم ببينيم.منم رفتم خونه شون. فيلم رو آورد گذاشت.صحنه ۲ تا پسر ۲۴-۲۵ ساله رو نشون ميداد که داشتند با هم ور ميرفتند.تا اون موقع سکس پسرها رو نديده بودم.۲ تا پسرا شروع کردن واسه هم ساک زدن.با چه ولعي هم کير همو ساک ميزدن.بعد هم بلند شدن به نوبت کون هم گذاشتن و....دوستم بهم گفت:بيا ما هم با هم حال کنيم.منم که با ديدن فيلم حالي به حالي شده بودم قبول کردم.اون سريع لخت شد.منم با يه کم خجالت لباسامو در آوردم. دوستم نسبت به من کير گنده اي داشت. شروع کرد دستش رو روي کيرش بالا و پايين کردن.در همين حين اومد کنار من روي زمين نشست.صورتش رو به صورت من ماليد وشروع کرد آروم صورت منو ببوسه.از داغي بوسه هاش وگرمي نفساش بدنم داغ شده بود و تند تند نفس ميکشيدم. يواش يواش لبش رو گذاشت رو لبم و شروع کرد مکيدن.بعد زبونش رو توي دهنم کرد و منم اونو ميمکيدم.بدنمم دستمالي ميکرد. اومد پايين و شروع کرد نوک سينمو بليسه. داشتم از لذت ميمردم.نميدونم اين کارا رو از کجا ياد گرفته بود.وقتي حسابي سينه مو ليسيد و منو دستمالي کرد بلند شد وايساد و گفت:شروين کيرمو ميخوري؟منم که خيلي حشري شده بودم قبول کردم. همونطور که وايساده بود رفتم جلوش نشستم.کيرش رو يه کم بو کردم.بوي تحريک کننده اي ميداد.کيرش اونقدر بزرگ بود که فکر نميکردم تو دهنم جا بشه.زبونمو به سر کيرش کشيدم.نفس عميقي کشيد. يه کم شور بود.يواش سر کيرشو توي دهنم کردم وشروع کردم سرمو عقب جلو بردن. همزمان با زبونم سر کيرشو ميليسيدم. آه و اوهش بلند شده بود.ميگفت:جوووون بخور همشو بخور تا تهشو بليس.از اين حرفاش خوشم اومده بود.سرمو با دستاش گرفت و با فشار کيرشو کرد تو دهنم و شروع کرد عقب جلو کردن.داشتم خفه ميشدم که يهو ديدم گفت:شروين آبم داره مياد آبمو بخور.ترسيدم.خواستم خودمو ازش جدا کنم ولي سفت منو گرفته بود.يه دفعه ديدم يه نفس عميق کشيد و حس کردم آبش با فشار پاشيد تو حلقم.هم شور بود و هم تلخ.چون نفسم گرفته بود ناچار همشو فرو دادم.اونم کيرشو از دهنم در آورد و نفس زنون يه گوشه افتاد.بلند شدم رفتم دستشويي و دهنمو شستم.وقتي برگشتم ديدم دوباره کيرشو شق کرده. گفت:ميذاري بکنمت؟گفتم:نه! گفت:چرا؟ گفتم:اولاً که تحمل کير گنده ات رو ندارم دوماً چرا آبتو ريختي تو دهنم؟ گفت:نه حالا تو هم خوشت نيومد؟منم يه لبخند زدمو گفتم:حالا!!! گفت:ببين تو که بهم حالو دادي تمومش کن.گفتم:آخه درد مياد.گفت: يه دقيقه اولشه.بعد بلند شد رفت از تو حمومشون يه قوطي ژل مو آورد و گفت: اول با اين ليزش ميکنم.بهم گفت چهار دست و پا بشم و کونمو قنبل کنم.يه خورده ژل ريخت رو انگشتشو کرد تو کونم.يه کم درد اومد ولي ژله تو کونمو خنک کرد.چند بار کونمو ل مالي کرد و بعد يه خورده ژل به کيرش ماليد و سر کيرشو گذاشت دم سوراخ کونم.به خاطر ليزي ژل با يه فشار کيرش تا ته رفت تو کونم.چشام سياهي رفت.يه آخي گفتم که تا چند تا همسايه اون ور ترشونم احتمالاً شنيدن.داد زدم:درش بيار کونم پاره شد.گفتش:الان دردش ميره يه خورده صبر کن.يکي دو دقيقه بيحرکت وايساد تا من عادت کردم.بعد يواش شروع کرد تلمبه زدن وعقب جلو کردن.هر دفعه برخورد تخماشو با کونم حس ميکردم اونم از شدت لذت مرتب آه و اوه ميکرد.منم کم کم داشتم لذت ميبردم بخصوص وقتي که سر کيرش به پروستاتم ميماليد.هر دوتامون عرق کرده بوديم ونفس نفس ميزديم. ميگفت:جووون شروين چه کوني داري خيلي تنگه داغيش داره کيرمو ميسوزونه دوست دارم دو ساعت بکنمت دوست داري؟ منم که ديگه نميفهميدم گفتم:آره بکن تا ته بکن تخماتم بکن تو پاره م کن کونم مال تو هر کاري ميخواي باهاش بکن.اونم سرعت تلمبه زدنشو زياد کرد و تند تند کيرشو به ته تهاي کونم ميزد.ديگه هر دوتامون جيغ ميزديم.بعد از يه ربع ميلاد گفت:شروين آبم داره مياد.اين بار خودم گفتم:آبتو بريز تو کونم.بعد از چند تا ضربه محکم آبش با شدت پاشيد تو کونم.منم ديگه طاقت نياوردمو آبم همونجا اومد و ريخت رو فرششون.ده دقيقه اي هر دو بيحال افتاده بوديم رو زمين.آخر سر بلند شديم خودمونو جمع وجور کرديمو فرشو تميز کرديم.بهش گفتم:بازم منو بکن. گفت: الان بابا و مامانم ميان باشه دفعه بعد................ ديگه. از اون روز رابطه منو اون شروع شد.

دیدار با حسن پس از سالها

دیدار با حسن پس از سالها حسن همكلاسيم را خيلي وقت بود نديده بودمش .به طور اتفاقي يه روز ظهر جمعه ديدمش .سلام واحوال پرسي وحرفهاي معمولي كه كجايي وچي كار مي كني تواين مدت مثل هميشه دستش را تو دستم نگه داشته بودم وبا نوك انگشتاش بازي ميكردم خيلي چاق وگوشتي شده بود ورونهاي تپل مپلي پيدا كرده بود همچي بفهمي نفهمي يه جورايي شدم حس كردم اونم همين طور .شماره هامون را رد وبدل كرديم وخداحافظي كرديم چند روز گذشت يه روز عصر كه خونمون كسي نبود بهش زنگ زدم وبهش گفتم مياي يه سر به من بزني من تنهام .گفتش باشه وآلان ميام تا اومد رفتيم تو اتاقم اون موقع من تازه كامپيوتر خريده بودم كامپيوتر را روشن كرد كه به من چند تا چيز كه ازش پرسيده بودم را جواب بده .نشستم پهلوش وپام را به پاش چسبوندم ديدم چيزي نمي گه . همين طور كه داشت توضيح ميداد دستم را گذاشتم رو زانوش وبا زانوش بازي كردم بازم عكس العملي نشون نداد منم جري تر شدم آروم دستم را بردم بالاتر ومدتي به همين منوال گذشت يهو يادم اومد چند تا عكس سكسي دارم كه مخفي كردم ،آوردمشون ،حسن هم نگاه می کرد، قاطي عكس چند عکس گي هم دانلود كرده بودم بود ديدم روي بعضي هاشون كليد ميكنه وخوشش مياد،آدرس سايتهاش را پرسيد و منم ... منم بلند شدم رفتم پشت سرش ايستادم ودستم را گذاشتم رو سينه هاش ونوك سينه اش را مي ماليدم اونم كف دستش را گذاشته بود رو دستم يواش يواش دكمه هاش را باز كردم -گفت كسي نياد -گفتم خيالت تخت ،بريم رو تخت لباسهامون را در آورديم و شروع كرديم به نوازش همديگه ،صداش مي لرزيد از بس كه حشري شده بود نوك انگشتاش يخ كرده بود وقتي نوك سينه هام را مي مالوند داشتم از حال ميرفتم .وایی.. يواش كيرش را گرفتم وشروع كردم به ور رفتن با نوكش گفت برام بخور تا حال بيام ،بعدشم من رفتم سراغ كيرش و براش يه ساك حسابي زدم اونم لخت شدو شروع كرد به ليس زدن من از گردنم وسينه هام شروع كرد تا رسيد به كيرم وشروع كرد به ساك زدن كه ديدم آبم مي خواد بياد گفتم تو را خدا نخور الان آبم مياد اونم پاشد و لنگهام را انداخت رو شونه هاش ويهو دولا شد ودور سوراخم را ليس مي زد وبا دستش برام جلق مي زد داشتم مي مردم خيلي كيف داشت يه جيغ زدم وآبم با فشار پاشيد بيرون افتاد روم وبازوهام را مي ماليد وبا زبونش دور لبم را ليس ميزد يه كم كه گذشت ونفسم جا اومد گفت آبت خيلي زود اومد از حال رفتي ديدم خيلي نا راحت شده گفتم عيبي نداره بازم مي تونم ادامه بدم پاشو تا برات ساك بزنم شروع كردم براش ساك زدن وبا تخمهاش بازي كردن هر از گاهي هم انگشتم را مي بردم دم سوراخش وبا سوراخش بازي كردن بعد براش جلغ زدم تا آبش بياد يه واي بلدي گفت وافتاد رو تخت وآبش اومد ولي خيلي سفت عين كرم ريخت رو شكمش .بغلش دراز كشيدم وپام را انداختم بغلش گفتم هال اومدي گفت خيلي وقت بود اينجور نشده بودم ويه ساعتي پهلو هم خوابيديم