Tuesday, October 26, 2004


Gay Love Posted by Hello

بررسی خشونت ناموسی بر عليه همجنسگرايان،

سمينار دو روزه ای است که در جهت بررسی خشونت ناموسی بر عليه همجنسگرايان، در ۱۵ و ۱۶ اکتبر در استکهلم، سوئد برگزار شد. وقتی که بيل شيلدر (مسئول تدارک سمينار) از من خواست که در يکی دوکلمه تعريفی برای ثبت در برنامه سمينار از خودم ارائه بدهم، گفتم که ميتواند بنويسد: مهشيد راستی، فمينيست سمج. وقتی که به جمله تعريفی ای که از من در برنامه سمينار نوشته شده است نگاه کردم، بعد از اسمم، فمينيست فعال و بعد از آن معرف سازمان همجنسگرايان ايرانی، هومان، نوشته شده بود. بحث امروز ما در مورد خشونت بر عليه همجنسگرايان، بخصوص در ميان مهاجران است. نگاه مختصری به اين تعريفی که از من در اين برنامه داده شده است مشخص کننده اين است که ما در اينجا دچار مشکل بزرگی هستيم. من، يک فمينيست سمج هترو سکسوئل، در اينجا معرف سازمان همجنسگرايان ايرانی در سوئد هستم، سازمانی که حداقل در سوئد ديگر وجود خارجی ندارد. وقتی که در سال ۱۹۹۵ به دنبال تحقيقی در مورد بيماری ايدز، با سازمان همجنسگرايان ايرانی تماس گرفتم هرگز فکر نميکردم که روزی صدای اين سازمان باشم. اما به تدريج اين وظيفه را قبول کردم. به دو دليل، اول اينکه در جامعه ايرانيان، حتی خارج از مرزهای ايران، آنچنان رفتار خشونت آميزی با همجنسگرايان ميشود که ايشان ترجيح ميدهند که در سکوت و دور از اين اجتماع به زندگی خود ادامه دهند. ترجيح ميدهند که به شکل علنی در ميان ايرانيان به همجنسگرا بودن شهره نشوند که اين انگشت نما شدن، خود تحقير و توهين های زيادی را به آنها تحميل ميکند. و ديگر ديدگاه خودم در مورد حقوق همجنسگرايان بود. برای من همجنسگرايی و دفاع از حقوق همجنسگرايان ابدا باری اضافه نبود. سالهاست که به عنوان فمينيست و امانيست در ضمينه حقوق زنان و حقوق بشر تلاش ميکردم و ميکنم، و مطرح کردن حقوق همجنسگرايان تنها يکی از حرکت هايی بود که در همين راستا قرار ميگرفت. اما آيا به راستی همين طور است؟ يکی از دفعاتی که به عنوان نماينده هومان در مجلسی رسمی ـ سياسی شرکت کردم با شوخی ها و تمسخر افراد فوق العاده سياسی چپ، روبرو شدم. اين دوستان، بيخبر از اينکه من به عنوان نماينده سازمان همجنسگرايان در اين نشست شرکت کرده بودم، با شوخی های مشمئز کننده در مورد همجنسگرايان حرف ميزدند. افرادی که با آرمانهای آزادی خواهانه و برابری طلبانه، برای اعتراض به سياسيت های ضد بشر رژيم دور هم گرد آمده بودند، در مقابل يک حق ساده بشر، يعنی حق او بر جسم وجان و گرايش جنسی خود، با ناتوانی کامل برخورد ميکردند و چونان هر انسان عامی ديگری با جک های جنسی گروهی از انسانهای هموطن خود را به تمسخر و ريشخند ميگرفتند و از اين راه موجبات برتری خود را به اثبات ميرسانند. برتری انسانی ممتاز و نرمال که با نرم های اجتماعی در تطابق است و بر خلاف آنها قدمی بر نميدارد. در کشوری که من از آن می آيم، انسان همجنسگرا محکوم به نفی خود و هويت جنسی و انسانی خود است. محکوم به سکوت، سکوتی ابدی است. محکوم به تظاهر به آنچه نيست و قبول زندگی دوگانه. محکوم به دروغ و زندگی با يک دروغ بزرگ. ابعاد اين دروغ بزرگ آنچنان وسيع است که حتی در کميت همجنسگرايان نيز تاثير ميگذارد. آنچا که آمار سازمانهای بهداشت و بهزيستی جهانی، ادعا ميکنند که ۱۰ درصد از جمعيت جهان همجنسگراست، اين درصد در ميان کشورهايی که با فرهنگ های سنتی، مذهبی آميخته شده اند بسيار کمتر است. وقتی که در ايران مردان همجنسگرا را به عنوان لواط اعدام ميکنند، وقتی که در افغانستان انسان همجنسگرا را در زير ديواری زنده بگور ميکنند، وقتی که در پاکستان انسان همجنسگرا توسط خانواده اش به آتش کشيده ميشود و وقتی که در سوئد، زنی همجنسگرا برای تقاضای پناهندگی خود از دولت سوئد جواب منفی ميگيرد و وقتی که در انتخاب بين بازگشت به ايران و مرگ، مرگ را انتخاب ميکند، وقتی که يک انسان همجنسگرا در سوئد که مهد آزادی های جنسی به حساب ميآيد، به خاطر گرايش جنسی خود از محل کارش اخراج ميشود، مسئله همجنسگرايی ديگر از حد امر خصوصی بين دو انسان خارج ميشود. اين مسئله يک معضل سياسی ـ اجتماعی است و پذيرش همجنسگرايی به عنوان حق يک انسان بر انتخاب شيوه زندگی اش، به عنوان معياری برای وسعت ذهن و آزادی طلبی انسانها و جوامع انسانی نمود ميکند و حقوق همجنسگرايان به عنوان بخشی از حقوق بشر مطرح ميشود. آنچه همجنسگرای مهاجر در اجتماع مهاجران در سوئد با آن روبرو است يک تبعيض چند گانه است. او به عنوان انسانی مهاجر از طرف جامعه ميزبان تحت تبعيض قرار ميگيرد، به همراه آن به عنوان انسانی همجنسگرا از طرف اين جامعه تحت ستم است. اما برخوردی که هموطنان خودش با او ميکنند منجر به ايزوله شدن او در ميان هموطنان خود ميشود و او را چندين برابر ضربه پذيرميکند و تحت ستم قرار ميدهد. او نه از همپايی و پشتيبانی هموطنان خود برخوردار است و نه از پشتيبانی جامعه ميزبان. زندگی ای که او تجربه ميکند، کمابيش از تحمل انسان معمولی خارج است. انسان همجنسگرای مهاجر در کشور ميزبان نيز محکوم به انتخاب است، انتخاب بين سکوتی ابدی، و يا ترک گذشته و روابطه خانوادگی . بسياری از مردان همچنسگرا به ازدواج باهمسری که مادرشان در کشور خود برای او در نظر گرفته است تن می دهند تا موجبات ترد ابدی خود از خانواده را به وجود نياورند. بسياری از آنان در ميان دوستان خود سکوت ميکنند و به "معمولی" بودن تن ميدهند. بسياری از آنان با سانسور خود و احساسات خود برای هميشه حق زندگی صادقانه و شاد را از خود سلب ميکنند. بيان مشکلات و مسائل همجنسگرايان در ميان مهاجران، معمولا چيزی نيست که همه گان مايل به پرداختن به آن باشند. شايد به همين دليل است که بعد از سالها زندگی در کشورهای ميزبان، هنوز ديدی بسيار منفی نسبت به همجنسگرايی وجود دارد. در کارناوال سالانه همجنسگرايان در سوئد، معمولا دوستان همجنسگرای من با پوشاندن صورت خود از شناسايی احتراز ميکنند. مدتی پيش يکی از راديو های ايرانی محلی سوئد که مسائل همجنسگرايان را مطرح ميکرد، به همين دليل يکی از همکاران خود را از دست داد. همجنسگرای ايرانی از زندگی علنی در ميان ايرانيان احتراز ميکند و تنها در حيطه دوستان نزديکش، به طور علنی زندگی ميکند . اينها همه نمونه هايی کوچکی از خشونتی است که به مهاجر همجنسگرا از طرف هموطنان خود اعمال ميشود. اينجاست که وقتی در مقابل اين سوال قرار ميگيرم که: من تعجب ميکنم که چرا به حقوق همجنسگرايان ميپردازی.. نکند تو "انسانی معمولی" مثل همه ما نيستی؟ به راحتی به خودم اين حق را ميدهم که پاسخ دهم: و من تعجب ميکنم که چرا تو چنين نميکنی، چرا تو نسبت به دفاع از حقوق بشر واکنش نشان نميدهی، نکند تو "انسانی معمولی" مثل همه ما نيستی؟ پس نوشت: به علت کمبود وقت، تمام اين متن در سمينار خوانده نشد و تنها قسمت هايی از آن مطرح شد.