ادامه دارد
Comments : 3 Comments » Tags : cartoon, josmanart, my wild and raunchy son
ادامه دارد
Comments : 3 Comments » Tags : cartoon, josmanart, my wild and raunchy son
امروز مطلب زیر رو در روز آنلاین دیدم ،تا جایی که می دونم این روزنامه اینترنتی تو ایران فیلتر هستش ،واسه همین مطلبشو کامل اینجا گذاشتم
سخت تر شدن زندگی دوجنسی ها در ایران
چهارشنبه 21 فروردین 1387
سهند کاشفي
شرايط زندگي دو جنسي ها در ايران روز به روز سخت تر مي شود. اين افراد بعضا در زندان هاي انفرادي تحت انواع فشارها قرار مي گيرند، به گونه اي که تعداد قابل توجهي از آنان به بيماري هاي روحي و جسمي علاج ناپذير دچار شده اند.
دگرباشان جنسي، به عنوان ضعيف ترين حلقه ي اقليتها در ايران، نه تنها به لحاظ قانوني مورد حمايت قرار نمي گيرند بلکه به علت بينش جامعه، از طرح مسائل خود و نيز فشارها و سوء استفاده هاي قانوني که از آنان مي شود ابا دارند. درچنين فضايي است که مجازات اين افراد روز به روز سخت تر مي شود و کسي نيز به اين مسئله اعتراض نمي کند.
دکتر “الف.ق” که استاد جامعه شناسي در يکي از دانشگاههاي کشور است با تاکيد بر اينکه “اين نوع نگاه به اقليتهاي جنسي ريشه در فرهنگ پدر سالار جامعه دارد” در تعريف اقليت جنسي مي گويد: “اکثريت مردم دگر جنس گرا[هتروسکشوال] هستند، يعني گرايش جنسي شان به سمت جنس مخالف است. با اين حال عده اي نيز همجنسگرا[هموسکشوال] هستند برخي نيز دو جنسگرا[باي سکشوال] و بعضي نيز دچار اختلال در هويت جنسي خود هستند که در اصطلاح عاميانه به آنها دو جنسي و در اصطلاح علمي [ترانس سکشوال] گفته مي شود در واقع به مجموعه ي هموسکشوالها، باي سکشوالها و ترانس سکشوالها اصطلاحا اقليتهاي جنسي يا دگرباشان جنسي گفته مي شود.”
به عقيده ي اين استاد دانشگاه “افراد دگرباشان جنسي نه مجرم هستند نه منحرف و نه براي امنيت جامعه خطرناک”. به گفته ي او “اکنون مدتهاست که از نظر علم پزشکي همجنسگرايان حتي بيمار هم محسوب نمي شوند. البته ترانسکشوالها را بايد بيماراني دانست که با عمل تغيير جنسيت درمان مي شوند.”
عملي که به گفته ي “شيوا” که سابقا ً پسر بوده ولي اينک تغيير جنسيت داده، در ايران هم آسان است و هم ارزان: “پزشکي قانوني ابتدا بايد بيماري را تشخيص دهد و تاييد کند که فرد دچار اختلال در هويت جنسي است. بعد از آن عمل در ايران و با هزينه اي بسيار کمتر از آنچه در ديگر کشورها پرداخت مي شود انجام مي گيرد.”
انجام عمل تغيير جنسيت در ايران پس از آن ميسر شد که برخي از مراجع تقليد از جمله آيت الله خامنه اي طي فتوايي آن را “براي افرادي که دچار مشکل هستند به لحاظ شرعي بلامانع” اعلام کردند.
اماعليرغم اين نرمش نسبي در مورد ترانس سکشوالها، قوانين ايران نسبت به همجنسگرايان بسيار سخت گير است. مجازات همجنسگرايي در ايران براي مردان مرگ و براي زنان شلاق است. در حالي که به نظر يک حقوقدان که از اساتيد حقوق جزا و جرمشناسي در کشور است “اصولا جرم انگاري همجنسگرايي، بر اساس يافته هاي جرمشناسي و مباني حقوق کيفري کار اشتباهي است” وي مي افزايد: “سياست کيفري بايد هدف و جهتش حفظ امنيت افراد و جامعه باشد. مداخله در حريم خصوصي افراد و کيفر آنها به خاطر گرايشهاي جنسي شان با اين هدف مغاير است. اساسا وظيفه ي دولت پيگيري اين مسئله نيست که افراد چگونه با رضايت با هم ارتباط جنسي برقرار مي کنند. دولت فقط در مواردي نظير تجاوز جنسي و سوءاستفاده ي جنسي از کودکان بايد مرتکبين را تعقيب و مجازات کند.”
عليرغم اين نظرات، پيش نويس قانون جديد مجازات نيز همچنان مجازات مرگ و شلاق را براي همجنسگرايان مقرر داشته است.
در حال حاضر تعداد نسبتا قابل توجهي از دگرباشان جنسي در زندان به سر مي برند که در يک نمونه ي حاد مي توان به سرنوشت “مهدي” پسر دو جنسي(ترانس سکشوال) اشاره کرد که به خاطر عجز از پرداخت ديه، نزديک 15 ماه است در زندان به سر مي برد. ماموران زندان تمام اين 15 ماه او را در سلول انفرادي محبوس کرده اند. آن هم در حاليکه به گفته ي وکيل مهدي “وضعيت روحي او بسيار نامناسب است و بيشتر ساعات روز را گريه مي کند.”
در واقع سال 1386 يکي از سخت ترين سالها براي همجنس گرايان ايراني بود. به گفته ي عفو بين الملل و همچنين مطابق با اعلام سازمان دگرباشان جنسي ايران در اين سال ايران شاهد بالاترين آمار اعدام همجنسگرايان بود. موارد متعددي از اعدام همجنسگرايان در شهرهايي نظير شيراز، اصفهان، تهران، رشت، اهواز، تبريز، کرمانشاه و مشهد گزارش شده است.
همچنين در سال گذشته بيشترين فشارها و نقض حقوق شهروندي همجنسگرايان، آنگونه که اخبار مي گويد در شهر اصفهان اتفاق افتاد. مقامات انتظامي و اطلاعاتي در اين شهر در دو نوبت در ارديبهشت ماه و اسفندماه به دستگيري وسيع همجنسگرايان و آزار و شکنجه ي آنها اقدام کردند. اولين بار در ارديبهشت ماه سال 1386 در يک روز 83 همجنسگرا در يک مهماني خصوصي دستگير شدند و پس از انتقال به “زندان دستگرد” اصفهان و آزار و شکنجه براي 33 تن از آنان کيفر خواست مجرميت صادر شد. اين افراد در شعبه ي 114 دادگاه جزايي اصفهان محاکمه و تقريبا ً همگي آنها به پرداخت مقادير سنگيني جزاي نقدي محکوم شدند.
در نوبت دوم ماجرا از يک جشن تولد ساده آغاز شد. در حاليکه 17 پسر جوان براي شرکت در جشن تولد دوستشان در يکي از محلات ارمني نشين اصفهان جمع شده بودند اين جشن تولد کوچک و خصوصي با هجوم نيروهاي امنيتي بر هم خورد.اين بار مقصد بازداشت شدگان نه زندان دستگرد که بازداشتگاه اداره ي کل اطلاعات اصفهان، واقع در خيابان رودکي اين شهر بود. به گفته ي يک وکيل دادگستري” بازجويي از افراد به اتهام همجنسگرايي توسط اداره ي اطلاعات و شکنجه شديد آنان امري بي سابقه بود”. در حاليکه به گفته ي همين وکيل دادگستري اين نحوه ي بازداشت افراد و حمله به مهمانيهاي خصوصي که حتي در آنها مشروبات الکلي هم سرو نمي شود بر اساس قوانين جمهوري اسلامي هيچگونه توجيه قانوني ندارد.
يک شاهد عيني که مذاکرات خانواده هاي اين جوانان را در دادگستري اصفهان شاهد بوده، در اين مورد به روز مي گويد: “در روزهاي پاياني سال 86 که جهت پيگيري يک پرونده ي شخصي به دادگستري اصفهان مراجعه کرده بودم به طور اتفاقي با خانواده هاي اين جوانان مواجه شدم. آنها در مکالماتشان با يکديگر از شکنجه ي شديد فرزندانشان خبر مي دادند. يکي از آنها مي گفت پسرش را آنقدر کتک زده اند که استفراغ کرده و پس از آن استفراغش را به زور به خوردش داده اند. همه ي آنها از کبودي شديد در قسمت هاي مختلف بدن فرزندانشان خبر مي دادند”.
اين شاهد عيني مي افزايد: “با شنيدن اين جملات جلوتر رفتم و خودم را خبرنگار معرفي کردم. خانواده ها اما همه از شنيدن واژه ي خبرنگار وحشت کردند و به هيچ وجه حاضر به مصاحبه نشدند. يکي از آنها گفت: ما توان درد سر بيشتر نداريم. مصاحبه کنيم که چه بشود؟ مگر کسي رسيدگي مي کند؟”
اين شاهد عيني که خود در زمينه حقوق بشر فعال و تمرکز فعاليتهايش هم بر پيگيري نقض حقوق دگرباشان جنسي در داخل ايران است، ادامه مي دهد: “به رغم سانسور شديد خبري که در اين زمينه وجود دارد و همچنين به رغم سکوت رسانه ها و محافل حقوق بشري داخل کشور در قبال نقض حقوق اين دسته از شهروندان، تقريبا ً روزي نيست که اخبار اذيت و آزار دگرباشان جنسي چه به وسيله ي نهادهاي انتظامي، امنيتي و قضايي و چه به به وسيله گروههاي مختلف اجتماعي ـ حتي خانواده ها- به گوش نرسد. صدايي که ظاهرا کسي به فکر شنيدن آن نيست.”
روی نت کارتونهای زیادی هست که با نام تام ازشون یاد می شه ،چند روز پیش من یه کارتون متحرکشو آپ لود کرده بودم ،یه مطلب در مورد نویسندش اینجا دیدم،دلم می خواد ترجمشو بذارم اما الان فرصت تایپشو ندارم ،اینا داشته باشین تا بعدن سر فرصت فارسیشو بذارم
Tom of Finland’s real name is Touko - because he was born on 8 May 1920, on the south coast of Finland, and May in Finnish is “Toukokuu”. His homeland had been independent for just three years when Touko was born, and outside its few cities the country was still rough and wild. The men who worked in the fields and woods, the farmers and loggers, were true frontiersmen, every bit as rough and wild as the countryside.
Touko grew up among those men but was not a part of their world. Both his parents were schoolteachers, and they raised Touko indoors in an atmosphere of art, literature and music. Obviously talented, by the time he was five he was playing the piano and drawing comic strips. He loved art, literature and music.
But he loved those outdoorsmen even more. At that same age of five, Touko began to spy on a neighbour, a muscular, stomping farmboy whose name, “Urho”, means “hero”. Urho was the first in a long line of heroes to hold Tom’s attention while he memorized every flex of their lean muscles, every humorous twist of their full lips.
In 1939, Touko went to art school in Helsinki to study advertising. His fascination expanded to include the sexy city types he found in that cosmopolitan port - construction workers, sailors, policemen - but he never dared proposition them. It was not until Stalin invaded Finland and Tom was drafted into a lieutenant’s uniform that he found nirvana in the blackouts of World War II. At last, in the streets of the pitch-black city, he began to have the sex he had dreamed of with the uniformed men he lusted after, especially once the German soldiers had arrived in their irresistible jackboots. After the war, Touko went back to studying art and also took piano classes at the famed Sibelius Institute. Peace put an end to blackout sex and uniforms became rare again, so Touko returned to his teenage practice of locking himself in his room, stripping naked, and stroking himself with one hand while the other hand created on paper what he could seldom find on the streets.
By day, he did freelance artwork - advertising, window displays, fashion design. In the evenings, he played the piano at parties and cafes, becoming a popular member of Helsinki’s post-war bohemian set. He avoided the fledgling gay scene, because what were then called “artistic” bars were dominated by the flamboyant effeminacy typical of the time. He traveled frequently, becoming very familiar with the gay cruising areas found in every major city. Still, in 1953, when he met Veli, the man with whom he would live for the next 28 years, it was on a street corner a few blocks from home.
At the end of 1956, at the urging of a friend, Touko sent his secret artwork to a popular American muscle magazine, but, being cautious in those paranoid times, and anyway thinking that “Touko Laaksonen” was too tough a name for American tongues, he signed them,”Tom”. The editor loved them. The cover of the Spring 1957 issue of “Physique Pictorial” features a laughing lumberjack, drawn by “Tom of Finland”. It was a sensation. Touko became Tom of Finland. The rest is history.
من که امروز حسابی با این ورد پرس حال کردم،داشبوردش خیلی خوش فرم و مرتب تر شده و کلی گزینه جدید به هش اضافه شده،اما بازهم با فارسی و انگلیسی در هم نویسی مشکل داره.به هر حال دوستانی که می خوان شروع به نوشتن وبلاگ کنند به نظر من ورد پرس و بلاگر بهترین هستند
ای بابا چرا چپ چپ نگاه می کنین ،خوب همش که نباید راجع به همجنسخواهی نوشت
من عموما آدم سرحالی هستم و اگر به پست های قدیمیم هم مراجعه کنید خواهید دید که از ایکه دوجنسگرا هستم احساس ناراحتی نمی کنم و همواره لذت بردم.اما یه چیز منو دو سه روزه که کلافه کرده .حدود 6 -7 ماهه من با یکی ازهمکارام(فرانکلین) که حدودا 10 سال هم از من بزرگتره ارتباط نزدیکی دارم .منظور از ارتباط نزدیک اینه که تقریبا بیشتر آخر هفته ها رو یا من و دوست دخترم مهمان اونها هستیم و یا اون و خانوادش مهمان ما.یه پسر 12-13 ساله داره و یه دختر 6-7 ساله .فرانک شخصیت جالبی داره و معمولا وقتی بچه هاش با ما نیستند در همه موردی حرف می زنه.هفته قبل ما خونه اونها بودیم و تلوزیون سریال “دسپرت هاس وایو”رو پخش می کرد و توش یه زوج همجنسگراهم بودن.این باعث شروع یه بحث شد و من گفتم که بنظر من همه افراد دوجنسگرا هستند بعضی بیشتر تمایل به جنس مخالف دارند و بعضی به موافق و این احساس ممکنه در طول زندگی کم و زیاد بشه.همسر فرانک پرسید پس ما باید ما یه روز منتظر باشیم که شما رو گی ببینیم و همه خندیدیم.
عصر جمعه وقتی از محل کار خارج شدیم فرانک ازمن خواست که به خانه ما بیاد ومنم قبول کردم،من مشغول چای درست کردن بوده(ما همه جا باید عادت ایرانی بودن خودمونو نشون بدیم)که فرانکلین منو از پشت بغل کرد.دیگه شاخ در اومده بود.گفت چایی نمی خواد و فقط می خواد با هام صحبت کنه،منم جا خورده بودم اما سرم درد می کرد واسه این جور صحبتها.خلاصه مطلب این بود که فرانکلین ما دوجنس گرا هستش واونم بیشتر ازجنس گی و به اجبار خوانده و همینطور از روی علاقه به همسرش ازدواج کرده ولی همیشه دلش می خواسته که مجرد باشه و با یه مرد زندگی کنه و حالا هم دلش می خواد که با یه مرد قابل اطمینان و احتمالا از خاور میانه بخوابه و بیشتر هم دوست داره که بات باشه.راستش یه چیز همیشه تو زندگی من وجود داشته و اون وارد نشدن به زندگی فردیه که متاهل (چه زن و یا چه مرد) و فرانکلین هم یکی از اونهاست.تنها جوابی که من دادم اینه که من گی نیستم.،اما اگر بودم حتما نه نمی گفتم.یکم خندیدیم و خداحافظی کرد و رفت.
دیروز و امروز تعطیل بودم و من همش به این فکر می کردم که اگر روزی ازدواج کنم (زن گرفتن)و بچه داشته باشم.آیا داشتن رابطه با یه مرد دیگه خیانت محسوب نمی شه.اگر نداشته باشم احساسم چی میشه .
با چند نفر ازافراد متاهل به صورت انلاین چت کردم.نظر های مختلفی داشتن .
شاید یه گزینه خوب داشتن یه زن دوجنسگرا هستش
دو -سه هفته گذشته با یه گروه فرانسوی در مورد آشنایی دانش جویان با ایدز همکاری می کردم -تجربه خیلی خوبی بود -دلم می خوادیه روزی بتونم تو ایران هم این آگاهی رو بدیم.
من پیشنهاد دادم که anal sex هم به طور اختصاصی یه بخش ازکمپین باشه .چند تا موافق و چند تا مخالف داشتیم -اما وقتی استقبال رو از این بخش در دو روز اول دیدیم در روزهای بعد به من 2 تا دستیار اضافه دادم.
همانطور که می دونین anal sex نیاز به روان کننده(lubricate) داره و خیلی از افراد در حالت خوشبینانش اگر از کاندوم استفاده کنند از روغن و و یا کرم واسه روان کننده استفاده می کنند
ما واسه نشان دادن خطر استفاده از روغن (روان کننده هایی که بر پاییه آب نیستند) روی کاندوم .دو کاندوم رو باد می کردیم و از افرادی که اونجا بدون می خواستیم که یکی رو با روغن و دیگری رو با روان کننده (water base) ماساژ بدهند-فکر می کنید نتیجه چی بود؟
کاندومی که با روغن ماساژ داده شده بود می ترکید و دیگری سالم می ماند..
یک سوال -من این دو هفته فکر می کردم که اگر ما بخواهیم چنین کمپینی در ایران داشته باشیم از چه واژه هایی واسه Penis,anal.vagina
این فقط یه احساسه -
وقتی 17-18 و یا حتی 24-25 ساله هستید دوستان زیادی دارید(.گی یا دگر جنسگرا )شاید هم با بعضی از دگرجنسگرا ها شون هم یه وقتی یه رابطه هایی هم داشتین-
اما قضیه اونجا فرق می کنه که یه روز بینین همه دوستانتون (حتی اونهایی که گی بودن) ازدواج کردن!!!!
هرچند که من از زندگی که دارم راضی هستم و قصد ازدواج هم حالا حالا ها ندارم.اما واقعا واسم جالبه که احساس اون دوستامو بدونم.
مثلا امشب رفته بودم بیرون شام بخورم یکی از دوستای دوران دانشگاهمو دیدم با همسرش(که اونم تو دانشگاهمون یود) و دوختر کوچولوش .ما قبلا یه مدتی با هم بودن.خوب شما چه انتظاری دارید.حداقل یه سلام و احوال پرسی عادی.
اما دوست شما شاید می ترسه گذشتش آشکار بشه….شایدم از فکر کردن بهش احساس شرم می کنه……….نمی دونم….