Tuesday, April 27, 2004

دیدار با حسن پس از سالها

دیدار با حسن پس از سالها حسن همكلاسيم را خيلي وقت بود نديده بودمش .به طور اتفاقي يه روز ظهر جمعه ديدمش .سلام واحوال پرسي وحرفهاي معمولي كه كجايي وچي كار مي كني تواين مدت مثل هميشه دستش را تو دستم نگه داشته بودم وبا نوك انگشتاش بازي ميكردم خيلي چاق وگوشتي شده بود ورونهاي تپل مپلي پيدا كرده بود همچي بفهمي نفهمي يه جورايي شدم حس كردم اونم همين طور .شماره هامون را رد وبدل كرديم وخداحافظي كرديم چند روز گذشت يه روز عصر كه خونمون كسي نبود بهش زنگ زدم وبهش گفتم مياي يه سر به من بزني من تنهام .گفتش باشه وآلان ميام تا اومد رفتيم تو اتاقم اون موقع من تازه كامپيوتر خريده بودم كامپيوتر را روشن كرد كه به من چند تا چيز كه ازش پرسيده بودم را جواب بده .نشستم پهلوش وپام را به پاش چسبوندم ديدم چيزي نمي گه . همين طور كه داشت توضيح ميداد دستم را گذاشتم رو زانوش وبا زانوش بازي كردم بازم عكس العملي نشون نداد منم جري تر شدم آروم دستم را بردم بالاتر ومدتي به همين منوال گذشت يهو يادم اومد چند تا عكس سكسي دارم كه مخفي كردم ،آوردمشون ،حسن هم نگاه می کرد، قاطي عكس چند عکس گي هم دانلود كرده بودم بود ديدم روي بعضي هاشون كليد ميكنه وخوشش مياد،آدرس سايتهاش را پرسيد و منم ... منم بلند شدم رفتم پشت سرش ايستادم ودستم را گذاشتم رو سينه هاش ونوك سينه اش را مي ماليدم اونم كف دستش را گذاشته بود رو دستم يواش يواش دكمه هاش را باز كردم -گفت كسي نياد -گفتم خيالت تخت ،بريم رو تخت لباسهامون را در آورديم و شروع كرديم به نوازش همديگه ،صداش مي لرزيد از بس كه حشري شده بود نوك انگشتاش يخ كرده بود وقتي نوك سينه هام را مي مالوند داشتم از حال ميرفتم .وایی.. يواش كيرش را گرفتم وشروع كردم به ور رفتن با نوكش گفت برام بخور تا حال بيام ،بعدشم من رفتم سراغ كيرش و براش يه ساك حسابي زدم اونم لخت شدو شروع كرد به ليس زدن من از گردنم وسينه هام شروع كرد تا رسيد به كيرم وشروع كرد به ساك زدن كه ديدم آبم مي خواد بياد گفتم تو را خدا نخور الان آبم مياد اونم پاشد و لنگهام را انداخت رو شونه هاش ويهو دولا شد ودور سوراخم را ليس مي زد وبا دستش برام جلق مي زد داشتم مي مردم خيلي كيف داشت يه جيغ زدم وآبم با فشار پاشيد بيرون افتاد روم وبازوهام را مي ماليد وبا زبونش دور لبم را ليس ميزد يه كم كه گذشت ونفسم جا اومد گفت آبت خيلي زود اومد از حال رفتي ديدم خيلي نا راحت شده گفتم عيبي نداره بازم مي تونم ادامه بدم پاشو تا برات ساك بزنم شروع كردم براش ساك زدن وبا تخمهاش بازي كردن هر از گاهي هم انگشتم را مي بردم دم سوراخش وبا سوراخش بازي كردن بعد براش جلغ زدم تا آبش بياد يه واي بلدي گفت وافتاد رو تخت وآبش اومد ولي خيلي سفت عين كرم ريخت رو شكمش .بغلش دراز كشيدم وپام را انداختم بغلش گفتم هال اومدي گفت خيلي وقت بود اينجور نشده بودم ويه ساعتي پهلو هم خوابيديم

No comments: